+
*راز موفقیت*
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفّقیت چیست.
سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت.
سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد. به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید...
+
قلمی از قلمدان قاضی افتاد. شخصی که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.
قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ. تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی.
+
بارالها! به اباالفضل جوان، یار حسین
به دل سوخته جمله انصار حسین
که نمودند همه جان خود، ایثار حسین
شیعیان را همه کن پیرو افکار حسین